سایت خبری بردستان نیوز

اخبار واتفاقات شهر برذستان را در سایت خبری بردستان نیوز دنبال کنید

ادرس سایت : http://bardestannews.ir

معرفی کانال درباره شهدا

کانال مردان بی ادعا با موضوع شهداو برنامه شهدا گمنام و24 شهیدان شهر بردستان

ایدی تلگرام:@sohadayebardestan

لینک: https://t.me/sohadayebardestan

 

اجرای 32 هزار مترمربع آسفالت معابر در بردستان

ارسلان حصیری گفت: در قالب طرح نهضت آسفالت بالغ بر 32 هزار مترمربع آسفالت در معابر شهری بردستان اجرا شد. اجرای 32 هزار مترمربع آسفالت معابر در بردستان

ادامه نوشته

مادر شهيد طالب ابراهیمی دارفاني را وداع گفت/زمان تشييع

مادر شهيد طالب ابراهیمی  از شهداي سرافراز شهر بردستان و همسر مرحوم محمد علی پور صبح امروز دار فاني را وداع گفت/مراسم تشييع اين مادر فداكار عصر فردا (شنبه  17مرداد ماه )  ساعت 18:00 از منزل غلام حسین علی پور  برگزار خواهد شد.



به بهانه درگذشت اين مادر فداكار و نمونه نگاهي مي اندازيم اجمالي به زندگي فرزندي كه تربيت يافته ي دامان اين مادر فداكار بوده است:













  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


درباره شهید



نام پدر: محمد



نام مادر:فضه



تاریخ تولد:1344



محل تولد: بردستان



تحصیلات: دوم متوسطه



وضعیت اشتغال: دانش آموز



عضویت: بسیج



تاریخ شهادت:2/1/1361



محل شهادت: شوش



عملیات: فتح المبین



محل دفن: بردستان



 پرواز تا بی نهایت



تقویم ایّام سال 1344 را نشان می داد ، عقربه های ساعت دل نگران و زمان منتظر قدوم نوزادی در خانه ای فقیر اما مذهبی بود. در گوشه ای از بردستان و در محله سادات پا به حیات می گذارد. نامش را «طالب» انتخاب می کنند. پدر و مادری برق نگاهشان از تولد او ، همه را تحیر می سازد ، آرام و متین ، لبخند را بدرقه همسایگان و اقوام و خویشان می سازند. کودک آرام آرام روزگار را سپری می سازد ، همبازی هایش از او به نیکی یاد می کنند.



همسایه بود با شهدا نوجوانی اش                      با جنگ رفته  بود تمام جوانی اش



ما با هم همسایه بودیم و درب خانه هایمان رو به روی همدیگر بود . اغلب اوقات را با هم به سر می بردیم . خانواده ای مذهبی و با ایمان بودند . فقیر بودند و بی آزار و با تنگدستی و فقر روزگار را سپری می کردند . در سال های مدرسه ، از نظر درسی از همه غنی تر بود و همکلاسی ها همه به او نیازمند بودند . در تمامی درس ها پیشتاز بود ، انشاء را خوب می نوشت ، نه تنها ما ، بلکه معلم ها هم از انشاهای او ذوق زده نشان می دادند. آرزویش و علاقه اش خلبانی بود و شاید هم آرزوی پرواز تا بی نهایت. به نمازش اهمیت می داد و هیچ گاه مسجد را رها نمی کرد . با هم در یک تیم فوتبال بازی می کردیم ، دروازه بان تیم ما بود . روح و روان جوانان و نوجوانان در آن سال ها از سلامت برخوردار بود ، معنویت را می شد یه وضوح دید ، ریا جایی نداشت و همین امر بود که هر روز یکی از بچه ها امام جماعت می شد . اعتماد بود ، تقوا بود ، خلوص بود ، صفا و صمیمیت بود و آن روزگار تصور روزگاری چنین نداشتیم. هر چه بود برای خدا بود.  



 

طالب شهادت



از زمانی که به مکتب رفتم با هم بودیم ، با هم قرآن را ختم کردیم و با هم وارد مدرسه شدیم با خانواده اش رفت و آمد کامل داشتیم با اینکه فقیر و تنگدست بودند ولی هیچ کس فقر را در نگاهش نمی دید و بارها شده بود که تمام روز را گرسنه می ماند و شکوه ای نمی کرد. در درس و بحث کم نظیر بود و فوتبال را خوب بازی می کرد و دروازبان خوبی بود و در سال های حماسه بزرگ به معنای واقعی کلمه طالب شهادت بود و در جبهه همه به عنوان کسی که به زودی شهید می شود . انگشت اشاره را به سوی او نشانه می رفتند. 



عشق و علاقه به کتاب و کتابخوانی در او موج می زد ، اهل مطالعه بود . در آن روزها ، روستا دارای کتابخانه ای ساده بود و او به عنوان پایه گذار کتابخانه روز وشب را در آنجا سپری می کرد ، به عنوان مسئول کتابخانه ، مأمن و جایگاه برای همفکران و دوستانش قرار داده بود ، بحث می کردند و می نوشتند و می خواندند. سال های حضورش در کتابخانه به عنوان مؤثر ترین دوران شکل گیری نوجوانی و جوانی اش قلمداد می شود.



از بنیان گذاران کتابخانه بود و دوست داشت همه اهل مطالعه و کتابخوان شوند. فعالیت های شبانه روزی او سبب شده بود که کتابخانه پایگاهی برای نیروهای انقلابی باشد و جایگاهی برای مبارزه با کج اندیشان ، با اینکه سن و سال کمی داشت ولی افراد با سواد نیز از مباحثه با او کم می آوردند. در جذب بچه ها و تشویق آنان به کتابخوانی مؤثر بود . در همه زمینه ها استعداد بالقوه و خوبی داشت و در همه زمینه ها فعالیت می کرد. هم مسئول کتابخانه بود هم عضو انجمن ابوذر و هم دروازبان تیم فوتبال در زمان جنگ نیز یا در جبهه بسر می برد یا در کتابخانه مه در آن زمان پایگاه نیروها و بسیج شده بود . خاطرات روز و شب های حضور در بسیج و کتابخانه هرگز از ذهن پاک نمی شود. 



سال های آغازین جنگ تحمیلی از ساختمان کتابخانه به عنوان بسیج استفاده می شد و عده ای از جوانان  به عنوان نیروهای مردمی کار حراست از روستا را بر عهده داشتند و هم آنجا نیز پله صعودشان به جبهه می شد. شب ها به عنوان نگهبان در بسیج فعالیت می کردند . شبی از فرط خستگی در حین نگهبانی خوابم برد ، صبح که بیدار شدم ، متوجه شدم در جایی غیر از پست نگهبانی خوابیده ام ، خیلی تعجب کردم ، که صدای او مرا متوجه ساخت گفت: هنوز زنده ای؟ گمان کردم مرده ای . دیشب سرنگهبانی خوابت برده بود . من تو را به اینجا آورده ام و این از روحیه ایثارگری و مجاهدت او بود . 



 سال های حضورش در کتابخانه و انجام امورات فرهنگی و عضویت در انجمن اسلامی ابوذر از زبان یکی از دوستان او شنیدنی است.



من مسئول حزب الله و مسئول انجمن اسلامی بودم و ارتباط خاصی با همه جوانان داشتم. یکی از اتاق های خانه ام مقر انجمن بود که اغلب جوانان به آنجا می آمدند. از لحاظ اعتقادی مجبور بودیم با یک سری جریان های انحرافی که در جامعه وجود داشت مبارزه کنیم . با یک سری تلاش هایی که انجام شد توانستیم ساختمان کتابخانه را بسازیم که برای گرفتن مجوز ساخت کتابخانه به همراه زنده یاد سید محمد پوزش راهی روستای گنخک شدیم تا بتوانیم واسطه ای جهت گرفتن مجوز از مراجع پیدا نماییم. که این کار انجام شد و توانستیم شروع به ساخت نماییم. در این راه همه مردم و جوانان کمک شایانی نمودند. که بعد از تکمیل ساختمان ، مقر انجمن اسلامی و حزب الله به آنجا منتقل شد و عمده فعالیتها در آنجا بود . از همان ابتدا او به عنوان مسئول کتابخانه انتخاب شد ، به ایشان علاقه زیادی داشتم و بیشترین ارتباطم با او بود. اطلاعات عمومی خوبی داشت در درس و تحصیل موفق بود. بسیار خوشرو بود و در انجام ماموریت فرهنگی سعی وافری داشت هم مؤذن بود و هم مجری برنامه ها. با سن و سال کمی که داشت ولی بسیار پر جنب و جوش بود و فعال. تا دیر وقت در کتابخانه بود در مورد همه مسائل تحقیق می کرد و تمام نکات روزنامه ها و رادیوها را یادداشت می کرد.هیجان و شور سالهای جنگ همه جوانان این مرز و بوم را فرا گرفته بود و همه داوطلب رفتن به جبهه بودند. او نیز عاشق جبهه و جنگ بود و عاشق شهادت . ولی چون قد و قامت کوتاهی داشت ، مانع رفتن او به جبهه می شدند ، مرحله اول که ما اعزام شدیم او ماند و آن هنگام که ما بعد از چند ما برگشتیم او با کاروان دیگر اعزام شده بود . در مرحله دوم با هم اعزام شدیم. عملیات فتح المبین بود . دشمن با تمام توان حمله می کرد ، شب قبل از عملیات دعای کمیل را زمزمه کردیم ، او حالت عجیبی داشت ، بسیار اشک می ریخت ، گویا اصرار به اصرار شهادت خود را از خدای خویش طلب می کرد . عملیات شروع شد ، گروه و دسته ما باید دشمن را سرگرم و گیج می کرد و گروه و دسته ای که او نیز جزء آنان بود باید به دشمن حمله می کرد ، جنگ سختی در گرفت . نزدیکی های صبح ، مهمات تمام شد و او برای آوردن مهمات برگشته بود که در راه بر اثر اصابت گلوله در کنار درختی و بر بالای تپه ای به مرگ لبخند می زند. 



آتش دشمن بسیار سنگین بود و کسی نمی توانست اجساد مطهر شهدا را به عقب منتقل نماید. با تلاش رزمندگان غیور ، توانستیم دشمن را به عقب برانیم و اجساد مطهر شهدا را به پشت خط منتقل نماییم. در حالی که بدن پاره پاره « حسین حسن زاده» را جابجا می کردیم و به بدن غرق به خون او رسیدیم. اجساد را با آمبولانس انتقال دادیم. از روز اعزام تا روز تشییع پیکر مطهرش 40 روز طول کشید . اخلاص او فراموش شدنی نیست ، صدایش عارفانه بود و تحقیق و مطالعه بود . به امام عشق و علاقه نشان می داد ، بزرگ منشی و اخلاق نشانگر ایمان او بود . توصیه ی همیشگی اش این بود: سنگر مدرسه را خالی نکنید. 



یکی از همکلاسیهایش می گوید: با هم در یک کلاس درس می خواندیم. بسیار مؤدب و با شخصیت بود . در کارهایش عشق و علاقه و جدیت موج می زد . از لحاظ درس شاگرد ممتازی بود ، با آنکه بیشتر در کارهای فرهنگی شرکت می کرد ولی هیچ گاه از نظر درس عقب نمی افتادو بسیار پر جنب و جوش و فعال بود . به نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد و مقالات و نوشته های خوبی داشت ، خط قشنگی داشت ، انشا را خوب می نوشت و خوب قرائت می کرد ، در زمان جنگ ما سال چهارم دبیرستان بودیم ، همه حال و هوای عجیبی داشتند و هر کس به طریقی می کوشید تا خود را به جبهه برساند ، با آنکه سن و سال کمی داشتیم ولی با اصرار زیاد توانستیم به جبهه ها اعزام شویم . حدود 48 نفر بودیم که در اهواز ما را به 3 دسته تقسیم کردند که او  و حسین حسن زاده و عبدالحسین بلغار از ما جدا شدند.



آن زمان همه به فکر حفظ آبرو و حیثیت نظام بوند ، همه فعال بودند . اختلافات را کنار گذاشته بودند و به کارهای فرهنگی می پرداختند . یکدل و مهربان و در تمام کارها یار و مددکار هم بودند. 



و سرانجام روح پاکش دومین روز از بهار 1361 در منطقه شوش و در عملیات فتح المبین که به عنوان آر پی چی زن در صف لشکریان توحید ، عاشقانه نبرد می کرد ، به پرواز در آمد و در روز تشییع شهیدان ابراهیمی و حسن زاده اولین تجمع مردمی در سال های آغازین جنگ و تصویری است که هیچ گاه از ذهن نگارنده پاک نمی شود .



او معنی عشق و آیه ایمان بود                         تا بنده ترین ستاره عرفان بود

« طالب» که کتاب عشق را می فهمید               از جنس شکوفه ی باران بود 

گزارش تصویر ی از گِرگِشو (میلادامام حسن(ع))

 

 

برگزار میلاد حضرت فاطمه در بردستان

 به نقل از حماسه مردم انقلابی  مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) وروز زن جشنی با نام میلاد کوثر در پارک سلامت شهر بردستان با همکاری حوزه مقاومت ثار الله شهر بردستان؛ شهر داری و شورای اسلامی شهر ساحلی بردستان برگزار شد که این جشن با اجرای گروه باجناق ها شوری دیگر گرفته بود .

در آغاز برنامه مجری گرامی با شعر خوانی و مدح حضرت زهرا (س )دعوت کرد از جناب آقای سید علی حسینی(نایب رئیس شورای اسلامی بردستان) برای قراعت آیات نورانی قران و بعد از تلاوت زببای قران . مجری با تشکر از قاری ؛دعوت کردنند ازسید محمد جواد موسوی(عضو شورای اسلامی شهر بردستان)برای خوشامد گویی برنامه که متنخوشامد گویی به شرح زیر است:

((الهم صل علی محمد و ال محمد .سلام علیکم خدمت همه شمامردم شریف بردستان که همیشه مارا با بودن خود در برنانه ها یاری می فرمایید. میلاد سراسر نور یگانه دخت نبی اکرم (ص)فاطمه زهرا(س)را تبریک و تهنیت عرض میکنیم .به هر کس بگویییم یگانه نمی چسبد و لی به حضرت زهرا یگانه میچسبد .اگه بگوییم امام که دوازده تا داریم اگر بگوییم پیامبر که پیامبران زیادی داریم ولی دخترپیغبر یگانه است....................با تشکر آقای عباسی و حسینی رئیس و نایب رئیس شورا، آقای شهر دار که ما که به پای اونمی رسیم که واقعا مثل یک جوان نیرومند و کوشا هستند ؛جناب آقای سروان رجب دراهکی که با توجه به  این که در اواخر سال خدمتشان هستند اما کوشا و پر تلاش هستند  ؛در ضمن سرگرد میر زایی جانشین محترم فرماندهی سید الشهدا شهر ستان نیز در این مراسم شرکت فرمودند

جشن میلادامام زمان

   

 

               

برگزاری مراسم اعیاد شعبانیه

برگزاری جشن اعیاد شعبانیه  درمسجد آیت الله طالقانی باحضور حجت الاسلام  تقی قرائتی

 

   

     

گزارش تصویری  از برداشت غلات دربردستان

                                                                             

میلاد حضرت زهرا(س) وامام خمینی (ره)مبارک


ای همسر گرامی پیغمبر

ام الائمه فاطمه را مادر

تبریک جنّ و انس گوارایت

کامشب خدای داده تو را کوثر

این است نخل آرزوی طاها

این است میوة دل پیغمبر

این است جان پاک رسول الله

این است بر جمال خدا مظهر

این است آن سپهر که آینده

سادات عالمند ورا اختر

از منطقش صدای خدا بشنو

در صورتش جمال خدا بنگر

لبخند می زنند به رخسارش

سارا و مریم، آسیه و هاجر

برگیر رو نما ز رسول الله

تا بنگرد به صورت این دختر

تو هست خویش را به خدا دادی

حق هدیه کرد بر تو چنین گوهر

این گوهری که داد خدا بر تو

در مخزنش نداشت از این بهتر

این است بر رجال جهان بانو

این است بر زنان جنان سرور

انسیه صورت است و محمد خو

حوریه سیرت است و خدا منظر

در حیرتم که فاطمه آوردی

یا زاده ای پیامبری دیگر

خوانم خداش، نیست خدا راضی

گویم بشر بشر نکند باور

دُرَی که داشت، در یم رحمت جا

سیبی که بود، نخل خدا را بر

این است دختری که خداوندش

فرموده است، فاطمه اطهر

افضل ز انبیاست به جز احمد

برتر ز اولیاست به جز حیدر

با این همه رسول خدا بوسید

او را جبین و صورت و دست و سر

هم شخص مصطفاش مدیحت خوان

هم نطق مرتضاش ثنا گستر

انسیه ای که خواجة لولاکش

بگرفته چون کتاب خدا در بر

حوریه ای که پیش تر از خلقت

آغوش کبریاش شدی بستر

آرد نماز سجده به پای او

بر خاک بندگی چو گذارد سر

در زیر پای فضة دربارش

روح القدس گشوده ز هم شهپر

خورشید، بی فروغ تجلایش

چون آتشی است در دل خاکستر

چشمی که از خداش جدا بیند

گردد شعاع مهر در آن خنجر

جز مهر او نجوشدم از سینه

جز وصف او نرویدم از حنجر

جز ذکر او نگفته ام از آغاز

جز مدح او نگویم تا آخر

بی مهر او قسم به خدا هرگز

جنت به هیچ کس نگشاید در

پیغمبری نجات نخواهد یافت

بی دوستی فاطمه در محشر

بر خاک فضه اش نرسد هرگز

عالم اگر شود همه سیم و زر

با یک اشاره اش همگی سلمان

با یک نظاره اش همگان بوذر

متن اوامرش همه جا معروف

کل نواهیش همه از منکر

یک لحظه دل برد ز دو صد یوسف

چشم افکند اگر به روی قنبر

پای محب او به سر رضوان

جای عدوی او به دل آذر

شد یک تنه سپاه علی ، نگذاشت

یک موی کم شود ز سر حیدر

یک شهر با علی همگی دشمن

یک فاطمه بر او شده یک لشکر

صحرا و خانه و اُحد و مسجد

شد در حمایت علی اش سنگر

تا روز حشر بحر ولایت را

کشتی علی است، فاطمه اش لنگر

"میثم" بگیر درس ولایت را

زین مادر حسین و حسن پرور
 

حضور مسافران نوروزی در بردستان


    

    

    

    

به مناسبت  سالروز وفات حضرت ام البنین(س)

 

گل من که رنگش نیلی نبود / جواب محبت که سیلی نبود .


دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره‌ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد


وبسایت شورا را اندازی  شود


با سلام .
اطلاعيه ......
مردم عزیز و بزرگوار شهر بردستان، از این پس بصورت 24 ساعته از طریق پایگاه اینترنتی shorabardestan.ir می‌توانند فعالیت خادمان خود را در شورای شهر بردستان مورد رصد و بررسی قرار دهند.

عکس از راهپیمایی 22 بهمن



کوهپیماهی خانواده گی

  

  

تصاویر/ طبیعت زیبای شهر باستانی بردستان


این تصاویر در 5 کیلومتری بندر دیّر و در حوالی شهر باستانی بردستان که در جنوب استان بوشهر واقع است ، گرفته شده است




ادامه نوشته

بردستان بعد از یک هوای بارانی


  

    

     
 

به همت بسيجيان شهر بردستان  مادر و پسري  پس از 15 سال به هم رسيدند


به گزارش دير خبر : در لابلاي اخبار و حوادث در دنياي امروز برخي اخبار تلخ و برخي شيرين است و كار روزگار تا بوده و همين بوده . اما آنچه روايت مي كنيم حمايت پسري است كه پس از 15 سال مادرش را مي يابد و شرح اين ماجرا شنيدني است .

جواني بنام ناصر 23 ساله و ساكن شهر بردستان مي باشد داستان زندگي خود را برايمان نقل مي كند او مي گويد در 5 سالگي بعد از اختلاف بين پدر و مادرش و طلاق گرفتن مادر سرپرستي او بر عهده  پدرش قرار مي گيرد و اينطور مي شنود كه مادرش فوت نموده است وي تا قبل از تشكيل زندگي به اتفاق مادر بزرگ و عمه اش زندگاني را در شهر كنگان مي گذرانده است كه به گفته خودش دلم روشن بود كه مادرم در قيد حيات است اما هيچ نشانه اي از او ندارد و هر گاه از اطرافيانم از مادرم مي پرسيدم تنها به مرگ او اكتفا مي كردند .

 وی افزود:بعد از اتمام خدمت سربازي و علاقه ام به دختري ساكن شهر بردستان با همراهي و كمك دوستانم و برخي از افراد خير با اين خانواده آشنا شدم و ازدواج كرده و در بردستان سكني گزيدم.

 ایشان ادامه دادن: موضوع مادرم را با دوستاني در شهر بردستان مطرح نمودم يكي از اين دوستان كه عضو پايگاه ابوالفضل (ع) بردستان بود و ارتباط با بسيج و سپاه داشت به ياري ام آمد و پس از جستجوي فراوان و با همكاري شوراي امر به معرف و و نهي از منكر پايگاه و ناحيه مقاومت بسيج سيد الشهدا ديّر در حاليكه از مادرم فقط اسم ،شماره شناسنامه ،تاريخ تولد داشتم تلاشها به نتيجه رسيد تا روزي كه خبر و شماره تماسي از مادرم را پيدا كردند .

وی گفتن: زمانيكه شماره را گرفتم ابتدا آقايي از پشت تلفن منكر نام مادرم شد اما بعد كه اصرار مرا ديد مادرم را صدا زد و مادرم كه باورش نمي شد بعد از لحظاتي گوشي را برداشت و تا صداي همديگر را شنيديم براي لحظاتي مات و مبهوت در جستجوي مادر از ترس خانواده پدري و هم به دليل نبود نشانه اي از همديگر دور بوديم تا اينكه خداوند كريم از اين طريق ما را به هم رساند.

اطلاعیه ازاعضاء شورا شهر


جلسه پرسش و پاسخ و گزارش عملكرد چهار ماهه شورا و شهرداري با حضور شهردا و اعضاءشورا شهر بردستان.
مكان:مسجد ايت الله طالقاني
زمان:18/10/1392 بعد از نماز مغرب و عشاء